سه و نیم قرن حکومت والی گری لرستان .والیان لرستان از کدام ایل وتبار بودند؟
شاهوردي خان
پس از درگذشت محمدي ، فرزندش شاهوردي ، از سوي سلطان محمد صفوي به حكومت لركوچك منصوب شد . وي تاهنگام مرگ حمزه ميرزا وليعهد صفوي وشوهر خواهرش به دربار صفوي وفادار بود . اما به دنبال آشفته شدن مجدد اوضاع ايران واحتمال اشغال غرب ايران از سوي عثمانيها ، براي حفظ قلمرو خود ، به چغال اوغلي ، سردار معروف عثماني كه دراين نواحي مشغول تاخت وتاز بود ، نزديك شد ولرستان را از خطر حمله آنان حفظ كرد . پس از صلح ميان شاه عباس ودولت عثماني ، شاهوردي خان كه حكومتش را در خطر ديد ، پسر خاله خود ، حسين خان سليورزي را به دربار صفوي فرستاد واز شاه معذرت خواست . شاه با حسين خان به مهرباني رفتار كرد وشاهوردي را به لقب خاني مفتخر وخواهر اورا كه بيوه حمزه ميرزا بود ، به عقد خويش درآورد ويكي از شاهزاده خانم هاي صفوي را به او داد. مولف عالم آراي عباسي مي نويسد : « شاهوردي خان به وسيله اين نسبت جليله ، فرق افتخار به ايوان كيوان سوده ، لواي عظمت واقتدار مرتفع ساخت و زياده از آبا واجداد درحكومت آن ولايت اقتدار واستيلا يافت .» درسال 1002 هجري قمري ، اغورلو ، سلطان بيات ، كه ازسوي شاه عباس ، جهت گردآوري سپاه براي جنگ با عبدالمومن خان ازبك به لرستان رفته بود ، به دست شاهوردي خان به قتل رسيد . شاه براي تنبيه او از خراسان به لرستان تاخت وسرانجام اورا درخاك عثماني دستگير كرد . وبا گروهي از اتباع وملازمانش كشت ؛ ودو پسرش را نيز به قلعه الموت فرستاد. اسكندر بيك تركمان مي نويسد : « دركنار آب سيمره زنجير برگردن اونهاده ، سر زنجير را اله وردي خان به دست گرفته وبه در دولتخانه همايوني آوردند . .. شاهوردي خان جوان خوش سيماي نيكومنظري بود ، اگر اندك تملق وندامتي كه در چنين وقتها به كار آيد ، مي كرد ، احتمال قريب داشت كه مضرتي به او نرسد . اما او دركمال عجب وتكبر كه درهمه وقتي ، خصوصا درهنگام بخت برگشتگي وحضور اقدس پادشاهان مذموم است ، سلوك كرد واز ناصيه احوالش نفاق وشقاق نمايان بود. در ميزان خرد عدمش بر وجود سنجيده تر آمد وبا چند نفر از هواخواهان در همان جا به ياسا رسيدند. » شاه عباس پس از شكست شاهورديخان واشغال لرستان ، دويست خانوار لر را به ولايت خوار فرستاد، وبسياري از از اموال ودامهاي آنان را مصادره كرد. با قتل شاهوردي خان درسال 1006 قمري دوران حكومت اتابكان لر كوچك به پايان رسيد . اسكندربيك دراين باره نوشته است : « القصه حكومت عباسيان مجازي در لرستان سپري شده ، به عباسيان حقيقي يعني تابعين حضرت اعلي شاهي ضل اللهي منتقل شد وساير الوار به ملازمت حسين خان مامور شدند وروايات جلال مظفرومنصور به مقر سلطنت معاودت نموده حسين خان به يمن تربيت شاهانه حكومت آن ولايت استقلال يافته .... » حكام لر كوچك و واليان پشتوه ، از ديرباز خود را حاكم شرعي وعرفي مردم اين منطقه مي دانستند ومعتقد بودند كه از نسل ابوالفضل العباس (ع) فرزند علي (ع) هستند ، به همين جهت اسكندر بيك آنان را ، عباسيان مجازي وخاندان صفويه را به دليل انتساب به شاه عباس ، عباسيان حقيقي ناميده است .
واليان لرستان دردوران افشاريه وزنديه :
پس از كشته شدن شاهوردي خان توسط شاه عباس ، عنوان اتابك منسوخ ، وبه جاي آن عنوان والي معمول شد . واليان لرستان عبارت اند از : حسين خان ، شاهوردي خان ، علي قلي خان ، منوچهر خان ، حسين خان دوم ، شاهوردي خان ، علي مردان خان و اسماعيل خان
واليان پشتكوه عبارت بودند از : حسن خان ، عباسقلي خان ، حيدرقلي خان ، علي خان ، حيدرخان ، حسينقلي خان و غلامرضا خان و وال زادگان پشتكوه : علي رضا خان ، علي قلي خان ، يداله خان و ملك منصور خان بودند.

« حسينقلي خان والي فعلي پشتكوه تقريبا بيش از تبعه سلطان ، شايد به استثناي امير قاين ، وضعي قرين استقلال دارد . اقامتگاه تابستاني او بالاده ( ده بالا) در دره اي دور وجدا افتاده است كه به آساني قابل رسوخ نيست و با چند نفر نيك قابل دفتع است و آن در دامنه كوه بلندي به نام مانشت واقع است . دراين محل به سال 1888 ميلادي ( 1306 .قمري ) سروان مونسل اورا ملاقات ومشاهده كرد كه والي درقلعه مكعبي شكلي مسكن گزيده وسخت سنگربندي شده است ... افراد او درحدود 2500نفر در چادرها وسايبان ها مستقر بودند ولشكريانش مشتمل بر 700 سوار و2000 پياده كه با تفنگ هايي كه از خاك عثماني غارت شده بود ، مجهز بودند . (( سركار والي)) به ندرت ازمقر خود خارج وكمتر در حدود اختيار مقامات ايراني واقع مي شود وخود را در معرض خطر قرار نميدهد . وي خوش محضر است وقيافه اي جالب وريش درازي دارد كه به او لقب والي ريش دراز داده اند . او را الفيلي هم مي خوانند وبه واسطه هيبت زيلد ورفتارخشنش به او لقب ابوقداره داده اند واين صفت اخير درباره او وطرز حكومتش نيك وارد است وسبب شده است كه عده اي از اتباعش به خاك تركيه (عثماني ) فرار كنند وزير دستانش هم دوستش ندارند .»
استاد بارتولد مي نويسد : « الوار فيلي كه درپشتكوه ساكن هستند ، بيش از همه پاكي صفت وخصايص اوليه طايفگي را محفوظ داشته اند . رييس عمده الوار فيلي ، صاحب لقب عربي والي ودرجه نظامي اميرتوماني مي باشد . »
اختلاف هاي مرزي مرزي در زمان حسينقلي خان ابوقداره شدت يافت ، زيرا هنگام به دست آمدن محصول ، عثماني ها در مرز پشتكوه به خاك ايران تجاوز ومحصول كشاورزان را غارت مي كردند . حسين قلي خان ابوقداره ، از سوي ناصرالدين شاه قاجار به اتفاق شاهزاده حشمت الدوله حمزه ميرزا ، مامور سركوب عربهاي ياغي خوزستان شد . حسين قلي خان ملقب به القاب : ابوقداره ، صارم السلطنه ، سرداراشرف ، ووالي پشتكوه ، ومردي بسيار رشيد وشجاع بود وشخصا فرماندهي تفنگچيان وافراد محلي را به عهده داشت . او بارها طوايف عرب را كه به خاك ايران تجاوز مي كردند تا كرانه دجله عقب راند .
فرمانروایی از دیار پشتکوه لرستان، دریای ماسنبدان و مهرگان قذق، که حفظ و ثبات و تحکیم مرزهای غربی کشور تا پایان دوره مظفر الدین شاه قاجار، در سایه قدرت وی صورت پذیرفت، و اما در بررسیها و پژوهشهای تاریخی در باره لرستان، از شخصیت حسینقلی خان ابو قداره کمتر سخن به میان آمده است.عدم دسترسی پژوهشگران آن منطقه به آثار خطی و اسناد تاریخی و فقر منابع فرهنگی و تاریخی، عمدهترین عامل این سکوت است.
پشتکوه و دوری این ایالت از مرکز حکومت و نیز عدم رواج فرهنگ نوشتاری در میان مردم این منطقه در عصر قاجار، سبب عدم شکلگیری منابع تاریخی به معنای خاص آن شده است.تنها منابعی که میتواند به بررسی تاریخ پشتکوه(ایلام فعلی)و خاندان ابو قداره کمک کند، اولا اسناد و اوراق و مکاتبات تاریخی است که بین شاهزادگان و حاکمان نواحی لرستان پشتکوه با پادشاهان قاجار یا با والیان پشتکوه صورت گرفته و دیگر منبع پژوهش، سفرنامههای سیاحان خارجی و گاهی مأموران و شاهزادگان قاجاری است.سیاحان و مستشاران خارجی بخصوص انگلیسیها، در مواردی به این منطقه مستور و پر رمز و راز سفر کرده و حتی جان خود را در این سفر از دست دادهاند. به این جهت در سفرنامه سیاحان انگلیسی و روسی، اطلاعات مفیدی راجع به منطقه پشتکوه و شخصیت حسینقلی خان ابو قداره یافت میشود که در منابع داخلی نمیتوان یافت.سومین منبع اطلاعاتی ما در مورد پشتکوه، روایات افواهی و خاطرات اشخاص سالخورده است که میتواند به عنوان یک منبع مفید مورد استفاده قرار گیرد، البته این روایات افواهی و خاطرات معمران منطقه گاه در غبار افسانهها و قصههای محلی فرو رفته است که استفاده از آنها یک دید نقادانه و تیزبین را میطلبد که حقایق را از لابلای این خاطرات و قصهها بیابد.در باره شخصیت خود حسینقلی خان قصههای بسیار ساختهاند به حدی که او را به یک شخصیت مرموز و افسانهای تبدیل کرده است.ضربالمثل معروف «حسینقلی خان»که در میان مردم منطقه، زبانزد خاص و عام است و نماد بیاعتنایی به حکومت مرکزی و هرج و مرج طلبی و قلدری و بیاعتنایی به نظام و قانون به شمار میرود، منبعث از دلاوریها و بیاعتناییهای او به حکام، بخصوص پاشاهای بغداد و حکام عثمانی است.البته این مثل به این معنی نیست که، حسینقلی خان واقعا شخصیتی هرج و مرج طلب و مخالف نظام و قانون بوده است، بلکه وی بیاعتنا به حکومتی بود که، سیاستاش جز تسلط یافتن بر ایلات و اخاذی از رعایا و قبایل چیزی دیگر نبود.به همین دلیل با تکیه بر قدرت و اقتداری که در پشتکوه داشته است حاضر نبود به مرکز، باج بپردازد، آن هم مرکزیتی که هیچ نفعی به حال عشایر پشتکوه نداشت.
منطقه پشتکوه(ایلام فعلی)یکی از کهنترین مناطقی است که پیشینه طولانی در تاریخ و تمدن ایران دارد.دیاری که دیرینگی آن در غبار افسانهها گم شده است و تاریخ پرفراز و نشیبی دارد که جالبترین فصل آن، تاریخ خاندان والیان لرستان است.این خاندان حدود سه قرن بر این منطقه فرمانروایی کردند و از زمان صفویان و با قدرتگیری شاه عباس روی کار آمدند.
شکلگیری قدرت مرشدزادگان خانقاه شیخ صفی الدین اردبیلی و تسلط و اقتدار آنها بر ایران با اندیشه شیعی و نیز تلاش آنها بویژه، شاه عباس بزرگ، برای تمرکز بخشیدن به قدرت سیاسی و ایجاد یک قدرت متمرکز و نیرومند در صحنه سیاسی ایران برای قدرتهای محلی و خاندانهای حاکم، دوره فروتنی و تسلیم و نابودی بود.یکی از این خاندانها که در مقابل شاه عباس سر تسلیم فرود نیاورد و در نهایت با اقدامات وی راهی دیار نیستی شد، خاندان کهن اتابکان خورشیدی بود کخه به اتابکان لرکوچک مشهورند.آخرین اتابک خورشیدی، شاهوردی خان، بارها علیه شاه عباس دست به اقداماتی زد و هر بار سرکوب و فراری شد.در واپسین شورش او، شاه عباس با بسیج امکانات بسیار به تعقیب وی پرداخت و با تسلط و دستیابی بر او، آخرین اتابک لرکوچک را در خرمآباد به دار آویخت.بدین صورت خاندان خورشیدی غروب غمانگیزی داشت و بادوامترین و آخرین سلسله اتابکان در ایران منقرض شد.حکومت لرستان به حسین خان نامی از طایفه سلیوزی یا سلویزی، سپرده شد. هنوز ماهیت این طایفه که حسین خان به آن منسوب است مشخص نشده است.بعضی آن را شاخهای از طوایف لور(لر) دانستهاند اما بعضی دیگر و خود حسین خان و اعقاب وی مدعی هستند که از عراق عرب به ایران آمده و در اصل، عرب هستند و حتی ادعای سیادت نیز میکردند و والیان لرستان برای خود نسب نامهای تشکیل داده بودند که فرزندانشان هم اکنون نیز، خود را علوی مینامند که البته آنچه بنیان این ادعا را متزلزل میسازد، هم سلسله نسب مغشوش انتسابی آنهاست و هم شباهت ادعایشان به ادعای خداوندانشان، یعنی پادشاهان صفوی، که میکوشیدند با این ادعا به حاکمیت و تسلط خود بر مردم عشیرهای لرستان، مشروعیت ببخشند.
لرستان در عصر صفوی شامل دو منطقه لرستان فعلی و پشتکوه(ایلام فعلی)بود.این منطقه تا اوایل سلطنت قاجاریه در دست همان خاندان حسین خان سلیوزی بود که از سال 1005 یا 1006 به یاری شاه عباس با سرکوبی شاهوردی خان، حاکمیت خود را تحت عنوان والیان لرستان، مسجل ساخت. قاجارها از زمان استقرار حکومتشان و برای تثبیت این استقرار، دست به قاجاری کردن حکام زدند و با گماشتن شاهزادگان و افراد قاجار در نواحی مختلف، حتی المقدور سعی کردند که قدرت حاکمان محلی را براندازند یا تضعیف کنند.یکی از این قدرتهای محلی چنانکه گفتیم والیان لرستان کوچک بودند که از زمان شاه عباس تا آقا محمد خان بر تمام لرستان پشتکوه و پیشکوه یعنی، همان قلمرو اتابکان لرکوچک حکومت میکردند اما با روی کار آمدن قاجارها و در پی سیاست واگذاری حکومت ایالات و ولایات به شاهزادگان قاجار، محدوده حاکمیت و قدرت والیان لر نیز به حدود لرستان پشتکوه محدود شد و پیشکوه به وسیله فتحعلی شاه به فرزندش محمد علی میرزا دولتشاه واگذار شد.قاجارها با ایجاد نزاع در میان فرزندان والی حسن خان فیلی، او را وادار کردند که از خرمآباد که مرکز حاکمیت لرهای فیلی بود به پشت کوههای زاگرس، پناه برد. بدین صورت لرستان به دو منطقه پشتکوه و پیشکوه تقسیم شد، پیشکوه را قاجارها و شاهزادگان قاجاری و گاهی نایبان آنها در اختیار داشتند، و پشتکوه به علت وضع خاص مرزی و جغرافیایی خطرناک، به خود خاندان والی که پیشینه طولانی در این منطقه داشتند، واگذار گردید و از این زمان به بعد تا روزگار به قدرت رسیدن رضاخان، پشتکوه همچنان در دست این خاندان کهن قرار داشت و در منطقه خود به قول بیشتر سیاحان اروپایی، مانند فئودالهای قرون وسطایی به حالت استقلال و اقتدار کامل، حکمروایی میکردند. برجستهترین این سرکردگان مرزی لرستان پشتکوه در عهد قاجار، حسینقلی خان فیلی علوی معروف به ابو قداره بود که در زمانی که در سراسر کشور هیچ قانون و نظامی جز زور و قلدری و تعدی وجود نداشت نام و آوازهاش در خطه غرب کشور و دیار عراق و در دل پاشاهای بغداد و عشایر عرب بینالنهرین، رعب وحشت ایجاد کرده بود، به صورتیکه اعراب سکنه بینالنهرین، مشهور به بنیلام، از سر ترس به وی، ابو قداره و ابو سیف لقب دادند.
حسینقلی خان ابو قداره
حسینقلی خان، فرزند حیدر علی خان از پسران والی حسن خان فیلی، معاصر فتحعلی شاه قاجار است.پس از مرگ حسن خان والی، میان فرزندانش بر سر تصدی مقام والیگری و تسلط بر پشتکوه، نزاع و درگیری سخت روی داد و سه برادر به نامهای حیدر علی خان، عباس خان و علی خان به جان هم افتادند و سرانجام با مداخله و وساطت حکومت مرکزی، ابتدا علی خان و سپس عباس خان، به عنوان والی لرستان پشتکوه انتخاب شدند اما، نزاع و درگیری از بین نرفت و به تقسیم پشتکوه بین سه برادر انجامید.حیدر علی خان در ده بالا(حسینآباد بعدی)مستقر شد، علی خان، دهلران و مناطق جنوبی ایلام فعلی را اشغال کرد و عباس خان نیز در مناطق مهران و منصور آباد مستقر شد.بدین صورت نواحی مختلف پشتکوه بین برادران به نام ولات ثلاثه تقسیم شد.
حسینقلی خان فرزند بزرگ حیدر علی خان بود که علیه پدر خود دست به اقداماتی زد و مجبور شد از خشم پدر به نواحی بینالنهرین پناه ببرد و در آنجا به صورت متواری زندگی کند اما مرگ حیدر علی خان و تسلط عباس خان(برادر حیدر علی خان)بر ده بالا باعث شد که به مقر حکومت پدر خود در ده بالا برگردد و عموی خویش را متهم به دستبرد در اموال پدر و تعدی به حرم او سازد اما قدرت مقابله با عموی خود را نیافت و مجددا بسوی خانقین و مندلی فراری شد در این زمان که خاندان والی بر اثر دسیسههای درون خانوادگی و نزاع داخلی از هم پاشیده شده بود لطفعلی خان بالاوند 1 که در منطقه هلیلان نفوذ و اقتدار بهم زده بود و با عباس خان عموی حسینقلی خان خصومت داشت از فرصت استفاده کرد و گویا لطفعلی خان که در این زمان سودای تسلط بر مناطق پشتکوه را در سر میپرورانده است به طرفداری از حسینقلی خان فرزند متواری حیدر علی خان پرداخت. وی با این کمک میخواست حسینقلی خان را تحت نفوذ و حمایت خویش در آورد و راه تسلط خود را بر پشتکوه هموار سازد اما حوادث بعدی نشان داد که حسینقلی خان بر خلاف آنچه که لطفعلی خان پنداشته بود نفوذناپذیر است.
خان بالاوند با اعزام چاپار به خانقین و مندلی، حسینقلی خان متواری را یافته و با اعانه مالی و کمک نظامی به وی او را علیه عباس خان برانگیخت. حسینقلی خان با تسلط بر ده بالا مقر حکومتی عموی خود را شکست داد و سپس با تسلط بر مناطق جنوبی پشتکوه، دهلران صیمره را نیز به تصرف خود درآورد و پشتکوه را متحد و یکپارچه کرد.اقتدار و نفوذ و تسلط وی بیش از انتظاری بود که خان بالاوند داشت و به همین دلیل براحتی توانست (1)بالاوند از طوایف لرولک ساکن در دره حاصلخیز هلیلان، که از زمان فرمانروایی کریم خان زند بر این منطقه تسلط یافتند و لطفعلی خان از اعقاب بالاخان، جد طایفه مزبور است.
اقتدار خود را تا تختگاه خوانین بالاوند نیز توسعه دهد و کمکم با تسلط بر لطفعلی خان و سپس فرزندش، امامقلی خان، هلیلان را نیز به قلمرو حکومت خود اضافه کند و برای نخستین بار از حدودی که قاجارها در اختیار آنها گذاشته بودند تجاوز کرده و دره حاصلخیز هلیلان را به تصرف در آورد و بعدها با پیوندهای خانوادگی با خاندان لطفعلی خان، منطقه هلیلان به نوادگانش یعنی فرزندان آخرین والی پشتکوه(غلامرضا خان ابو قداره) علیرضا خان و عبد الحسین خان ابو قداره رسید اما، نزاع و درگیری برای مالکیت دره طلایی هلیلان هنوز در میان خاندان ابو قداره و لرهای پشتکوهی با مردم اصلی منطقه یعنی طوایف مختلف بالاوند جریان دارد و مسئله اصلاحات ارضی و تقسیم اراضی نیز نتوانست ادعای اهالی هلیلان و مردمان سرسخت و کوهستان نشین راجیوند را اقناع کند.
حسینقلی خان و ناصر الدین شاه
حسینقلی خان والی که تمام زمامداریش در پشتکوه در عهد ناصر الدین شاه سپری شد پیوند خاصی با حکومت قاجارها برقرار کرد وی با تسلط بر پشتکوه به عنوان یک منطقه مرزی که همیشه مورد تعرض دشمن ملی و مذهبی بود وحدت و آرامش خاصی در منطقه کوهستانی پشتکوه ایجاد کرد، تا پیش از وی مناسبات حسن خان والی با دربار قاجار همراه با کشمکش و دشمنی بود اگرچه او در مسئله شورش ملای بارانی و بعضی تجاوزات عثمانیها به دولت قاجاریه کمکها کرد، اما اساسا به دلیل اینکه فتحعلی شاه قلمرو او را به پشتکوه محدود کرده بود با حکومت مرکزی سر ناسازگاری داشت و همچنین فتحعلی شاه نیز از حسن خان والی عصبانی بود.کوششهای محمد علی میرزا دولتشاه، برای ایجاد مناسبات دوستانه بین شاه و والی با مرگ ناگهانی محمد علی میرزا بر باد رفت و حتی خود دولتشاه هنگام مرگ به حسن خان والی توصیه کرد که قبل از مرگ وی لشکرش را ترک گوید مبادا که بعد از مرگ وی به وسیله عوامل پدرش خطری متوجه او بشود.
با تسلط حسینقلی خان بر پشتکوه و تصدی مقام والیگری مناسبات، شاه و والی صورت دیگری به خود گرفت.لیاقت حسینقلی خان در انتظام پشتکوه و حتی قدرت او در امنیت بخشیدن به ایالات و ولایات همجوار پشتکوه و نیز اقتدار بینظیر وی در دفع تجاوزات عثمانیها باعث جلب اعتماد ناصر الدین شاه شد و بهمین دلیل او را در منطقه پشتکوه آزاد گذاشته بود و سعی میکرد که سببی برای ایجاد کدورت پیش نیاید، اما گاهی، علی الخصوص وقتی که فرزند جسور و خشن ناصر الدین شاه، ظل السلطان، حکمران مناطق لرستان و خوزستان و اصفهان شد، مناسب دید با استفاده از اقتدار فرزندش زهر چشمی از او بگیرد.زیرکی و خشونت ظل السلطان در سرنگونی اشخاصی مانند، حسینقلی خان بختیاری و دیگر سرکردگان محلی، ابو قداره را ناچار ساخت در هنگام گشت و گذار ظل السلطان در خطه لرستان، رشید خان وزیر خود را به استقبال وی بفرستد و به وی هدایایی تقدیم و اعلان بندگیا و رعیتی کند.ظل السلطان نیز از وی برای سرکوب دیگر یاغیان و فراریان کمک گرفت و پس از انتظام امور لرستان و کرمانشاه و خوزستان به تهران بازگشت و در این سفر به اجبار و اصرار، حسینقلی خان ابو قداره و فرزندش غلامرضا خان را با خود برای دیدار با ناصر الدین شاه به تهران برد. حسینقلی خان به همراه فرزندش غلام رضا خان، با ناصر الدین شاه دیدار و در مجلس عروسی یکی از شاهزادگان قاجار شرکت کرد.در زمینه این سفرحسینقلی خان به تهران، قصههای افسانه مانند بسیاری در اذهان مردم منطقه رواج یافته پس از چندی اقامت در تهران، ظل السلطان پدر و پسر را همراه خود به اصفهان برد و در آنجا با گروگان گرفتن غلامرضا خان به عنوان وثیقه، حسینقلین خان ابو قداره را به پشتکوه روانه کرد.
زمانی که عبد الله میرزا حشمت الدوله نیز حکمران لرستان بود حسینقلی خان ابو قداره همکاریهای بسیاری با وی برای انتظام امور خوزستان و لرستان به عمل آورد و با یاغی شدن طوایف سگوند، بیرواند و دیرکوند، حسینقلی خان با تجهیزات نظامی که از مرکز برای وی ارسال شده بود و نیز با بهرهگیری از نیروهای خود به تنبیه اشرار و یاغیان این طوایف پرداخت تا جادههای تجاری و زیارتی خطه لرستان و خوزستان را امنیت ببخشد.پس از تنبیه طوایف متمرد از طرف ناصر الدین شاه دستخطهایی صادر شد و از اقدامات حسینقلی خان صارم السلطنه تجلیل به عمل آمد. وی از طرف ناصر الدینشاه به لقبهای صارم السلطنه، سردار اشرف و نیز منصب نظامی امیر تومانی نایل آمده بود و خلعتهایی از طرف ناصر الدین شاه از جمله یک قبضه شمشیر مرصع و سر دوشی امیر تومانی به او اهدا شد، وم همچنین به فرزندش غلامرضا خان لقبن فتح السلطنه اعطا گردید و فرزند دیگرش به نام علیرضا خان را ملقب به شهاب السلطنه یا شهاب الدوله کرد.به قول مؤلف افضل التواریخ، حسینقلی خان ابو قداره تا آنجایی که حکومت نسبت به وی تعدی نمیکرد، مالیات خود را میپرداخت و خدماتی نیز انجام میداده است 5 و به قول کرزن وی تنها سرکردهای بود که به استثنای امیر قائن، بیش از دیگر تبعه سلطان، وضعی قرین استقلال داشت و نیز برجستهترین سرکرده مرزی ایران است که قادر است، 000''''30 سرباز بسیج کند.
حسینقلی خان و حکومت عثمانی
خاندان والی از همان ابتدا که به وسیله پادشاهان صفوی در خطه لرستان حکمروایی یافتند به عنوان مرزداران خطه غرب مورد توجه شاه عباس بودند و لرستان یکی از والی نشینهای سهگانه عهد صفوی به شمار میرفت (لرستان، خوزستان، کردستان)، که مستقیما تحت نظارت شاه صفوی بود و والیان لرستان همیشه با اردوی مجهز و آماده عشیرهای خود در پشت سر شاهان صفوی به نبرد با دشمن ملی و مذهبی خود میرفتند.اختلافات مرزی ایران و عثمانی و تداوم آن تا عهد قاجاریه همیشه باعث نزاع و کشمکش بین ایران و عثمانی بود و در این میان نواحی مرزی لرستان نیز از نواحی مورد نزاع بود که عثمانیها مدعی حاکمیت بر آن بودند.اراضی معروف باغشاهی صیفی و ملخطاوی، از زمانهای بسیار قدیم تحت تسلط والیان لرستان بود و در عهد قاجار و زمان حسینقلی خان نیز عثمانیها هنوز مدعی حق حاکمیت خود بر این مناطق بودند و به طور مکرر به این نواحی لشکر میکشیدند و مزارع و مراتع رعایای ایرانی را در این مناطق به آتش میکشیدند و دست به قتل عام میزدند و گاهی نیز به مدت کوتاهی بر این اراضی تسلط مییافتند.علاوه بر این مناطق، یکی دیگر از عوامل نزاع ایران و عثمانی در منطقه پشتکوه، معادن نمک مرزی و آب رودخانه کنگیر بود.آب این رودخانه که از کوههای زاگرس سرچشمه میگیرد و سپس با پیچ و خمهای زیاد بسوی عراق روانه میشود مورد استفاده کشاورزان و رعایای ایرانی بود که مابقی و مازاد آب بسوی مندلیج روانه میشده و اعراب ساکن و کشاورز آن ناحیه از آب این رودخانه به کشت و زرع میپرداختند.لشکر عثمانی همیشه به بهانه قطع آب رودخانه به وسیله ایرانیان و هم با ادعای حق حاکمیت بر اراضی صیفی و ملخطاوی و باغشاهی به این مناطق لشکر کشی میکرد، گرچه دو دولت برای رفع درگیریهای مرزی با وساطت مأموران دولت روس و انگلیس دست به تحدید حدود زدند و پیش از حسینقلی خان یعنی، در زمانی که پشتکوه میان سه برادر تقسیم شده بود مأموران دولتهای روس، انگلیس، ایران و عثمانی در منطقه پشتکوه اقداماتی برای رفع درگیریهای مرزی انجام دادند، اما این مسئله پایان نیافت و در عهد والیگری حسینقلی خان این درگیریها شدت بیشتری یافت.سپاهیان عثمانی دست به حملات مکرری زدند و حسینقلی خان نیز پس از تسلط بر کل پشتکوه و ایجاد امنیت داخلی به دفاع از مرزهای غربی خطه لرستان پرداخت و با قدرت شمشیر نیروهای عشیرهای خود، بارها تا دروازههای بغداد پیش رفت و بیشتر طوایف متجاوز عرب را سرکوب کرد و تسلط خود را بر اراضی صیفی و ملخطاوی و باغشاهی استحکام بخشید و حملات متعدد سربازان عثمانی برای تصرف این مناطق به آتش کشیدن مزارع این منطقه را دفع کرد، به طوری که قسمت بایگانی اسناد وزارت امور خارجه در مناسبات با عثمانی مملو از شکایات دولت عثمانی به اولیای دولت ایران از تجاوزات اتباع حسینقلی خان ابو قداره است.رعب و هراسی که از قدرت شمشیر حسینقلی خان در میان مردم عراق و سکنه بینالنهرین ایجاد شده بود به حدی رسید که علاوه بر لقب ابو قداره و ابو سیف، عنوان تحقیرآمیز والی ریش دراز نیز به او دادند.دولت ایران نیز که هم به قدرت و جسارت حسینقلی خان اعتماد داشت و هم ادعای عثمانیها را مبنی بر حق حاکمیت بر نواحی مورد نزاع بیاساس میدانست، هیچ اقدامی برای منع حسینقلی خان از کشت و زرع در آن مناطق به عمل نیاورد و دامنه این اختلافات در دوره والیگری فرزند حسینقلی خان، صارم السلطنه یعنی غلامرضا خان تداوم یافت، آخرین شکست سختی که غلامرضا خان فرزند وی به سربازان مهاجم عثمانی به این مناطق وارد آورد چنان بود که اخبار آن در بعضی روزنامههای خارجی منعکس شد.
حسینقلی خان و مردم پشتکوه
حسینقلی خان با وجود خدماتی که در راه حفظ و تحکیم مرزهای خطه غرب کشور به عمل آورد نسبت به رعایا خود در حیطه فرمانرواییاش بسیار خشن و سختگیر بود و به همین دلیل بسیاری از مردمان منطقه پشتکوه بر اثر خشونت و سختگیری بیاندازه وی در اخذ مالیات به راههای مختلف مجبور به ترک دیار پشتکوه شدند و سایر مردمی که تحت تسلط وی بودند در نهایت فقر و فاقه زندگی میکردند.گویا خشونت کوهستان نیز به آنها آموخته بود که باید چنین زندگی کنند.از نظر آنها همه چیز از آن والی بود ملک، ملک والی بود و رعیت، رعیت والی.مردم منطقه پشتکوه با این تفکر به غیر از والی، کسی را به رسمیت نمیشناختند و حتی از وجود شاه بیخبر بودند، همه چیز را تحت اقتدار والی میدانستند.حسینقلی خان بیشتر اراضی آباد منطقه پشتکوه را به صورت ملک خاصه خود در آورده بود که به وسیله عمله و رعایای شخصی او کشت و زرع میشدند.احدی در پشتکوه حق ساختن خانه و استقرار در ده را نداشت.به همین دلیل حتی تا زمان تسلط نیروهای رضاخان بر پشتکوه یعنی، تقریبا حدود بیست سال بعد از مرگ خود حسینقلی خان، جز چند خانه گلی از خاندان والی و چندین قلعه و قصر که متعلق به خاندان ابو قداره بود و بیشتر در زمان خود حسینقلی خان ساخته شده بود، رعایای او به قول ظل السلطان حتی یک خانه گلی هم نداشتند. ابو قداره، خود مالک گلههای بسیاری از حیوانات متعدد مانند اسب، قاطر، گوسفند و بز بود که به وسیله چوپانان مخصوص والی و پیشکاران مالی وی اداره میشدند. وی با بازارهای بغداد نیز مناسبات خاص تجاری داشت و اشیاء و لوازم مورد نیاز را از طریق مرزهای غربی و از شهرهای بینالنهرین وارد میکرد و به تجار دورهگرد اجازه میداد تا در قلمرو او کالاهای مورد احتیاج رعایای او را فراهم آورند و خود نیز در این میانه سودهای کلانی به دست آورد.ثروت و سرمایه او به علت سختگیری بر رعایا و اخذ وجوه مختلف، بسیار بود و هنگامی که در 1318 فوت کرد، نزاع بر سر دارایی او میان دو فرزندش غلامرضا خان و علیرضا خان در گرفت و برای مدتی آتش نزاع را میان برادران شعلهور ساخت و باعث فرار علیرضا خان به بینالنهرین شد.فرار این والیزاده به عراق و حمایت دولت عثمانی از وی مدتی مناسبات ایران و عثمانی را کدر کرد و بعد با وساطت دولت، کدورت بین برادران، التیام یافت و علیرضا خان به ایران برگشت. مرگ حسینقلی خان پنج سال پیش از وقوع انقلاب مشروطه و چنانکه گفته شد در 1318 به وقوع پیوست و در هنگام مرگ 63 ساله بود.بعد از وی خاندان والی به مدت 27 سال دیگر بر پشتکوه فرمانروایی کردند و غلامرضا خان فرزندش، با وجود تلاش و کوشش جهت حفظ جایگاه خود در پشتکوه، نتوانست به رضاخان اعتماد کند و به عراق پناهنده شد و بدین صورت تاریخ خاندان سیصد ساله والیان به سرآمد و بازماندگان و نوادگان حسینقلی خان، تحت نظارت گرفته شدند.
۷- غلامرضاخان
پس از درگذشت حسين قلي خان ابوقداره ، درسال 1318 قمري ، پسرش غلامرضا خان والي شد . او درسال 1281قمري ودر زمان حيات پدرش ، ديركوند هاي بالاگريوه ياغي را شكست دادوسرزمين آنان را فتح كرد وازسوي ناصرالدين شاه قاجار ملقب به فتح السلطان شد . درجريان جنگ جهاني اول وبي نظمي هاي حاصل از آن ، منطقه پشتكوه مورد تجاوز قرار نگرفت وتحت مديريت غلامرضاخان والي نظم خود را از دست نداد، درحالي كه ساير نواحي غرب ايران دچار ويراني شدند.
ژاك دمورگان درسال 1326 قمري درباره والي پشتكوه ووضعيت آن سرزمين نوشته است : « والي پشتكوه كه از وفاداران صديق اعليحضرت شاه ايران مي باشد ، مامور سركوبي قبايل جسور سگوند شده بود كه شهر دزفول راغارت كرده بوده بودند . اوخود به فرماندهي نيروي مزبور با دوهزار نفر تاسرحد ولايت خويش پيش رفت .» سگوندها كه از استقرار نيروهاي والي در كرانه چپ رود كرخه آگاه شده بودند متواري شدند . درسال 1326 قمري ، عثماني ها بانيرويي مركب از دو هنگ ومجهز به توپخانه ، به منظور غارت محصول كشاورزان مهران به اين شهر حمله كرد . ولي غلامرضا خان والي عده اي تفنگچي وافراد محلي را به سركردگي سيد جواد پسرعموي خود ، براي جلوگيري از تجاوز عثماني ها اعزام كرد . قواي والي در اين جنگ شجاعانه جنگيدند وكليه افراد عثماني را كشته يا اسير كردند وبه غائله تجاوز مرزي خاتمه دادند .
از اين تاريخ به بعد ، از سوي غلامرضاخان والي ، عدهاي تفنگچي در مهران ، چنگوله ودهلران كه درمسير تجاوز عثماني ها بودند ، گمارد وبه اين ترتيب تا قبل از جنگ جهاني اول ، كه تعيين مرز انجام گرفت ، از سوي عثماني ها تجاوزي به خاك ايران درمنطقه پشتكوه صورت نگرفت ، حتي در هنگام تعيين حدود مرزي ، باغشاهي كه از آب چنگوله آبياري مي شد ، به غلامرضاخان والي به عنوان ملك شخصي واگذار شد . لرد كرزن ، مولف كتاب ايران وقضيه ايران ، درباره غلارضا خان نوشته است : « درقشون ايران وي سرتيپ است . وي را مدتي ظل السلطان گروگان پدرش در اصفهان نگاه داشته بود . جواني خوش سياست وشكارچي ماهري است . مي گويند مثل پدرش ظالم وخشن نيست . هروقت كه والي وافرادش در صدد حركتي برآيند ، مقصد خاك عثماني است . اقامتگاه زمستاني او درحسينيه بر دامنه پشتكوه در مقابل مرز عثماني است . وي از راه كوت العماره با بغدادخريد وفروش مي كند .
وي برجسته ترين سركرده مرزي است ومي گويند قادر است سي هزار سرباز بسيج كند » . در سال 1318 قمري كه سلطان عبدالحميد ميرزا عين الدوله ، حاكم خوزستان وبختياري به تهران احضار وخلع شد ، سالار الدوله پسرسوم ناصرالدين شاه قاجار به جاي وي منصوب وبراي تقويت خود در منطقه ، با دختر غلامرضاخان والي ازدواج كرد. درسال 1321 وسه سال پس ازحكومت غلامرضاخان والي ، پسرش امان اله خان برعليه وي قيام وغلامرضا به ايوان متواري شد ، اما چندي بعد ميان پدر وپسر صلح برقراروغلامرضا همان اقتدار سابق را به دست آورد . پس از خاع احمدشاه از سلطنت وانقراض سلسله قاجار وتفويض سلطنت به رضاشاه ، غلامرضا خان متوجه شد كه روزگار حكومت وي به سر آمده است . از اين رو هنگامي كه رضاشاه اورا به مركز احضار كرد ، به تهران نرفت ودرسال 1307 با نقدينه وجواهرات خود به عراق رفت ودربغدا مقيم شد .
درسال 1308 به او براي بازگشت به ايران تامين داده شد اما چون مقارن اين ايام جمعي از روساي عشاير لرستان ، كه به آنان نيز تامين داده شده بود ، پس از آمدن به خرم آباد بوسيله عمال رضاخاني به دار آويخته شدند ، غلامرضاخان والي را از آمدن به ايران منصرف كرد . غلامرضاخان درسال 1318 دريغدادفوت كرد ودرهمان كشور به خاك سپرده شد